گرجیان ایران در تاریخ

گرجیان ایران قومی سخت کوش و سازنده (از تبار الله وردیخان گرجی که سازنده سی وسه پل اصفهان می باشد)

گرجیان ایران در تاریخ

گرجیان ایران قومی سخت کوش و سازنده (از تبار الله وردیخان گرجی که سازنده سی وسه پل اصفهان می باشد)

ملاقات مادر شاه با استالین

ازبازی تقدیربا استالین که دشمن هیتلربود هم ملاقات داشته ام. موقعی که رضا ازایران خارج شده ومحمدرضا به سلطنت رسیده بود، درتهران یک کنفرانس سران متفقین برگزارشد ورئیس جمهوری آمریکا، نخست وزیر انگلستان ورهبراتحاد شوروی به تهران آمدند.

هیتلردچاربیماری روانی بوده است. این مرد دیوانه با روشن کردن آتش جنگ جهانی دوم میلیونها انسان را به کام مرگ کشاند و فقط 22 میلیون نفرازمردم روسیه قربانی امیال شیطانی او شدند و جان خود را ازدست دادند.

درآن موقع محمد رضا جوان بود وانگلیسی‌ها وآمریکائی‌ها هم چون ایران را اشغال کرده بودند خود را حاکم ایران می‌دیدند وحاضرنشدند به دیدن محمدرضا بیایند، بلکه محمدرضا را وادارکردند تا به دیدن رئیس جمهوری آمریکا ونخست وزیرانگلستان برود. اما "یوسف استالین" شخصا به کاخ سعد آباد آمد وبا شاه جوان ایران ومن که مادرش بودم ودختران وسایرفرزندان رضا ملاقات کرد وعصرانه خورد.خوب. شما می‌دانید که استالین رهبراتحاد شوروی، یعنی بزرگترین کشور جهان، بود. استالین که درشوروی و درهمه دنیا به او " مرد آهنین" می‌گفتند نقش اول را درپیروزی متفقین وشکست حکومت آلمان داشت. درحقیقت اگر مدیریت " استالین" نبود جنگ به نفع هیتلر تمام می‌شد.استالین ومردم شوروی ازخودگذشتگی فوق العاده‌ای کردند و بیشتراز27 میلیون نفرکشته دادند تا هیتلررا واداربه شکست کردند.

استالین درموقع صرف عصرانه به ما گفت که اسم اصلی او "یوسف یوسف زاده" وازاهالی گرجستان واصلا ایرانی است. محمد رضا ازاین حرف استالین به وجد آمد واظهارخوشحالی کرد که استالین اصالتا ایران می‌باشد.

به نظرمن استالین شبیه کشاورزهای قلچماق وقوی هیکل روستایی بود. به دستهایش نگاه کردم دیدم خیلی قوی ودارای انگشتان زمخت وگوشت آلود است.

مداوم پیپ می‌کشید وهر دو سه جمله‌ای که می‌گفت ویا می‌شنید با صدای بلند می‌خندید.درخلال صحبت‌هایش اصلا اسمی از رضا نیآورد، فقط ازمحمد رضا پرسید که درکجا‌ها درس خوانده است؟

محمدرضا برایش توضیح داد که درسوئیس بوده است. استالین گفت که در یک مدرسه مذهبی درگرجستان درس خوانده ولی بعدا ازمدرسه مذهبی فرار کرده و تحصیل را هم رها کرده است!

اوهمچنین به محمدرضا گفت که یک فرزند هم سن وسال او دارد که تحت اسارت آلمانی‌ها است. ما خیلی تعجب کردیم که فرزند استالین کبیر به اسارت درآمده است.

استالین که متوجه تعجب ما شده بود گفت همه فرزندان شوروی به مثابه فرزندان اوهستند و یک رهبر نمی تواند وقتی فرزندان دیگرهموطنانش در جنگ کشته می‌شوند فرزند خود را درجای امن پنهان کند وبه جبهه نفرستد.

ما همگی تحت تاثیرشخصیت جالب واستثنائی استالین قرارگرفته بودیم و باید بگویم که من هنوزتحت تاثیرشخصیت آن مرد بزرگ هستم و تا امروزاو را فراموش نکرده ام.البته همین آقای " استالین" که مرد خوبی بود یک کار بدی هم قبلا درمورد ما کرده بود وتیمورتاش را که وزیردربارشاهنشاهی بود به استخدام سازمان جاسوسی خود درآورد و ما یک وقت متوجه شدیم که خیلی دیر بود!

درحقیقت تیمورتاش ازهمان اوایل ورود به دربار و نزدیک شدن به رضا مامور شوروی بود وریز وقایع دربار و منویات و تصمیات رضا را به شوروی‌ها اطلاع می‌داد.

تیمورتاش دستگیروزندانی شد، بعد هم اورا درزندان راحت کردند، اما چون آدم سفت وسختی بود هرگز به جاسوس بودن خود برای شوروی اعتراف نکرد ومدام پافشاری می‌کرد که این داستان را انگلیسی‌ها برای او ساخته اند تا او را نابود کنند.

درسالهای بعد که پسرم جانشین پدرش شد و سلاطین زیادی به ایران آمدند اکثرآنها را با بانوانشان ملاقات کردم. ولی هیچکدام آنها را مانند هیتلرو استالین نیافتم.

درمورد استالین این نکته را هم باید بگویم برعکس آنکه ما شنیده بودیم آدم خشن و مستبدی هست، بسیارمهربان وخنده رو وبذله گو بود.

برعکس هیتلرکه مدام پلک‌هایش را بهم می‌زد و دور اطاق راه می‌رفت و روی پاهایش چرخ می‌زد وحرکات عجیب وغریب می‌کرد، استالین خیلی راحت و آرام وآسوده بود ویک نوع لبخند شیرین ودلچسب وآرامش بخش در تمام صورتش پهن بود.

این نوع رفتارازرهبر بزرگترین کشورجهان که مردمش درخط اول جبهه جنگ قرارداشتند و از مردی که فرزند ارشدش دراسارت آلمانی‌ها بود بسیار برای ما عجیب به نظرمی رسید.موقعی که استالین با ما دست داد جمله‌ای به روسی گفت که جزمن دیگران معنای آنرا نفهمیدند.یک نفردیلماج سفارت روسیه که همراه او بود گفت: " رفیق استالین می‌گوید زبان فارسی نمی داند آیا دربین شما کسی هست که زبان روسی بداند؟"

من گفتم: " دا"

استالین رو به محمد رضا کرد و جمله دیگری را به زبان آورد.

من معنای آنرا فهمیدم ولی چیزی نگفتم. بهمین خاطردیلماج سفارت روس جمله استالین را ترجمه کرد وگفت: " رفیق استالین می‌گویند: " حتما شاه جوان ایران زبان انگلیسی‌ها را می‌داند..."محمدرضا به علامت تائید سرخود را تکان داد و گفت" بله. انگلیسی‌ها، فرانسه و آلمانی را صحبت می‌کنم.

استالین خندید وجمله دیگری را به زبان آورد.

دیلماج فورا ترجمه کرد وگفت: " رفیق استالین می‌گویند: ممکن است شما زبان امپریالیست‌ها را خوب یاد بگیرید اما هرگزنمی توانید ازنقشه‌های آنها مطلع بشوید!"

استالین دراین ملاقات چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر) بلکه یک پدربزرگ ( مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالین چند نصیحت تند و صریح به محمد رضا کرد و به او گفت فئودالیسم یک سیستم قرون وسطائی است و شاه جوان ایران اگر می خواهد موفق شود باید کشاورزان را ازدست استثمارگران نجات دهد و زمین‌ها را به آنها بدهد.

اوهمچنین به محمد رضا گفت نباید به حمایت امپریالیست‌ها مطمئن باشد زیرا آنها همانطورکه رضاشاه را ازمملکت بیرون انداختند اگرمنافعشان به خطربیفتد او را هم ازکشوربیرون خواهند انداخت.استالین با آنکه می‌دانست ما ناراحت می‌شویم، اظهارداشت شاه جوان بهتر است دراولین فرصت مناسب حکومت را به مردم واگذارکند و بساط سلطنت را که یک سیستم قرون وسطایی است جمع آوری نماید!

استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت

محمدرضا و ما هیچ نمی گفتیم و فقط گوش می‌کردیم. درپایان محمد رضا به استالین گفت: "من از توجهات شما تشکر می‌کنم. اما نوع حکومت ایران را مردم ایران انتخاب کرده اند و تا وقتی مردم اینطور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم کرد!"

بعد استالین که متوجه برودت مجلس شده بود چند سئوال خانوادگی ازما کرد و وقتی فهمید پدرمن ازمهاجرین قفقازی بوده و زبان روسی می‌دانسته خیلی اظهارخوشحالی کرد وگفت قفقاز به واسطه کوهستان‌های صعب العبور و جغرافیای خشن مهد پرورش مردان سخت کوش است وخیلی ازمردان ناحیه قفقازدرصف مقدم جنگ با آلمان‌ها هستند. درآن موقع قفقاز یک منطقه وسیع درجنوب شوروی به مرکزیت تفلیس بود وجمهوری‌های مختلف مثل آذربایجان وارمنستان وغیره وذالک وجود نداشت.وقتی مجلس کمی گرم و دوستانه شد. محمدرضا کمی این پا وآن پا کرد و گفت: " آیا دولت اتحاد شوروی وعالی جناب استالین با سلطنت من مخالف هستند؟!"

استالین گفت: دولت شوروی به واسطه مسلک خود حامی ملت‌های تحت استعماروسلطه امپریالیست‌ها است وبطورکلی با حکومت‌های فردی مخالف است اما درامورداخلی آنها دخالت نمی کند وامیدواراست خود مردم این کشورها حقوق ازدست رفته خود را استیفا نمایند!"بعد چون متوجه شد که محمدرضا ازاین پاسخ اوقانع نشده است گفت: امپریالیست‌ها تا روزی که یک قطره نفت درایران وخاورمیانه موجود است این منطقه را رها نخواهند کرد واتحاد شوروی قصد ندارد با امپریالیست‌ها وارد جنگ شود. بنابراین با حکومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد کرد.ما معنای این حرف را خوب نفهمیدیم وفکرکردیم که استالین ما را به عدم مداخله شوروی درامورایران مطمئن کرده است، اما بعدا مرحوم قوام السلطنه به ما گفت استالین خیلی صریح شاه جوان را عامل امپریالیست‌ها معرفی کرده و درواقع به ما صراحتا توهین کرده است. منظور ازامپریالیست‌ها درسخن استالین آمریکا، انگلیس و کشورهای اروپا بودند.

البته استالین آلمان را هم امپریالیست می‌دانست ومی گفت این جنگ ) جنگ جهانی دوم( یک جنگ میان امپریالیست‌ها برسرتقسیم غنائم و مناطق نفوذ است که پای اتحاد شوروی را هم ناخواسته به آن کشیده اند.

استالین درموقع ترک کاخ سعد آباد ازچند تابلوی نقاشی موجود درکاخ بازدید کرد وبخصوص تابلوهای کمال الملک بسیارمورد توجه اش قرارگرفت وبه محمد رضا گفت چه فایده دارد که این آثار با ارزش هنری را دراین کاخ محبوس کرده ومردم کشورت را ازدیدن آنها محروم ساخته‌ای ؟!ارزش این آثاروقتی است که همه بتوانند آنها را ببینند و لذت ببرند. این خود خواهی شما است که چنین آثاری را برای تزئین کاخ خود قرارداده و حق مردم برای تماشای آنها را پایمال کرده اید. این یک اخلاق منحط امپریالیستی است.

ما از این حرف‌های استالین خیلی رنجیده خاطرشدیم. اما درآن وضعیت نمی توانستیم اعتراض بکنیم.

البته روسای ممالک آمریکا وانگلستان به ملاقات محمدرضا نیامدند وتوهین آنها بزرگترازحرف‌های سرد استالین بود.

ما خیلی تعجب کردیم که دیلماج سفارت روس، سفیرروسیه درتهران و چند نفری که همراه استالین بودند درحضوراوآب می‌خوردند، راحت می‌خندیدند وپایشان را روی پایشان می‌انداختند و یا سیگار می‌کشیدند.

آنها درخطاب قراردادن استالین هم هیچ عبارت محترمانه‌ای به کارنمی بردند و فقط به او می‌گفتند: " رفیق استالین!" و این برای ما عجیب بود که روس‌ها اینهمه نسبت به رهبر خودشان‌بی‌ادب باشند. یک میرزای ادارات ما بیشتر ازاستالین کبکبه و دبدبه دا

توضیح مدیر وبلاگ: 

 وقتی پسر استالین در اسارت   آلمان ها بود  پیشنهاد دادند که او را با یک جنرال آلمانی تعویض کنند اما استالین این پیشنهاد را رد کرد. او در جواب به این پیشنهاد گفته است: یک سرباز به اندازه یک جنرال نمی ارزد" بهرحال پسر استالین  در اردوی آلمان ها کشته شد. 

 لینک مطلب: 

http://www.irannewsagency.com/index.php?news=6947

نظرات 2 + ارسال نظر
حسن شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ق.ظ http://georgiirani.blogfa.com/

کارت درسته من به وجود شما افتخار میکنم

این از لطف شما است . من برای شما آرزوی موفقیت روزافزون را دارم

بهتاش یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 08:56 ق.ظ

متن خیلی خوبی بود و در عین حال من جایی ندیدم منتشر شده باشه میشه لطفا منبل رو ذکر کنید و من را مطلع نمایید؟ مرسی و تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد